مهندس کامپیوتر و کارآفرین
روزی روزگاری در محلهی پل رومی تهران دختری به اسم آزاده بود که عاشق بازی کردن در حیاط و بالا رفتن از دیوارها و درختها بود. مادر آزاده در نوجوانی ازدواج کرده و بچهدار شده بود و تحصیلات چندانی نداشت، به همین دلیل دلش میخواست سه دخترش درس بخوانند و موفق شوند و نگذاشت آنها در سن پایین ازدواج کنند.
آزاده که عاشق مستقل شدن و تجربههای جدید بود، تصمیم گرفت برای درس خواندن به شیراز برود، و با این که پدرش موافق نبود، با پشتیبانی مادرش توانست او را راضی کند و در رشتهی کامپیوتر در دانشگاه شیراز شروع به درس خواندن کرد.
کمی بعد، انقلاب شد و دانشگاهها تعطیل شدند. پدر آزاده هم سرطان گرفت و از دنیا رفت. شرایط مالی خانواده سخت شد و آزاده برای تامین مخارجش منشی مطب یک پزشک شد.
بعدتر کار تدریس ریاضی را در دبیرستانی شروع کرد. آزاده میگوید: «من فکر میکردم اگر خانهنشین بشوم حتما هلاک میشوم. هیچ نشانهای از اینکه کِی به دانشگاه بازمیگردیم نبود و احساس میکردم باید زندگیام را دوباره از صفر بسازم.» بالاخره در سال ۶۲ دانشگاهها دوباره باز شدند و آزاده توانست درسش را ادامه بدهد و در سال ۶۴ جزء دختران انگشتشماری بود که از رشتهی کامپیوتر فارغالتحصیل شدند.
آزاده کارش را به عنوان مهندس کامپیوتر شروع کرد. خیلی زود پلههای پیشرفت را طی کرد و در شرکتهای مختلف فعالیتش را ادامه داد. در سال ۱۳۸۳، بعد از بیست سال تجربه تصمیم گرفت که کسب و کار خودش را راه بیندازد. به همراه گروهی موسسهی بهاران را تاسیس کرد که کارش مشاوره و راهاندازی سیستمهای نرمافزاری برای شرکتهای دیگر بود و توانست مشتریان خودش را پیدا کند.
مدتی بعد با این که عدهای اعتقاد داشتند او به خاطر زن بودن نمیتواند عضو هیئت مدیرهی سازمان نظام صنفی رایانهای شود، اما رای اکثریت را آورد و عضو هیئت مدیره شد. تنها سه ماه بعد متوجه شد که سرطان دارد، ولی حتی سرطان هم نتوانست جلوی او را بگیرد. آزاده دورهی درمان را با انگیزه و امید بسیار گذراند و دوباره سر کارش برگشت و فعالیت در هیئت مدیرهی صنف را هم با قدرت تمام ادامه داد. او برای فعالیتهایش جایزهها و تقدیرنامههای بسیاری گرفته است.
نویسنده: الهام نظری