یادداشتی از دکتر محسن رنانی، اقتصاددان برجسته ایران:
اژهها حامل باری هستند که اگر آن بار مطابق واقع نباشد، آنگاه میتواند تصویرهای غلط ایجاد کند.
وقتی میگویم کارآفرینی، اینگونه تصور میشود که هرکسی یک کارخانهای راه بیندازد و چند نفر را شاغل کند، به آن کارآفرینی میگویند.
بهعلاوه واژه کار نیز در زبان فارسی حدود ١٠ معنی دارد. وقتی میگویم کارآفرینی، منظور «شغل»آفرینی هم نیست؛ چه برسد به «کار»آفرینی! بنابراین در گام اول با هدف اینکه مفهوم کارآفرینی درست به ما منتقل شود، باید دنبال یک واژه جدید بگردیم!
متأسفانه در ایران همه گمان میکنند که کارآفرین کسی است که برای عدهای شغل و کسب ایجاد میکند. پس هرکس بنگاهی راه بیندازد که عدهای را شاغل کند؛ بهعنوان کارآفرین شناخته میشود.
این برداشت موجب شده ما درباره سیاست گذاری کارآفرینی هم به بیراهه برویم. بنابراین حتما باید این برداشت را اصلاح و جایگزین مناسبی برای اصطلاح «کارآفرین» پیدا کنیم.
درواقع کارآفرین کسی است که در هر جایگاهی، شغل یا رشتهای که حضور دارد، خط شکنی میکند و مرزی را که اطراف خودش دارد یک گام جلوتر میبرد.
استاد، معلم، نقاش، صنعتگر و… هرکدام اطراف خود مرزهایی دارند: مرز دانش، مرز فناوری، مرز روشهای تولید، مرز بازار، مرز کیفیت کالا، مرز نظام اداری و…
ازجمله مرزهایی هستند که ما را محصور کردهاند و ظرفیت زایش و تولید و خلاقیت و نوآوری و تنوع و تحول را در ما محدود کردهاند.
کارآفرین کسی است که جسارت میکند و این مرزها را میشکند.
پس کارآفرین، مدیری خطشکن در حوزه فعالیت خودش است که میتواند اقتصاددانی باشد و تئوری جدیدی بسازد یا میتواند هنرمندی باشد و سبک جدیدی خلق کند یا میتواند صنعتگری باشد که کالای جدیدی ابداع میکند، کیفیت کالاهای موجود را بهبود میدهد، فناوری را ارتقا میدهد، بازارهای جدیدی خلق میکند، روش تولید را عوض میکند، سازمان تولید را بازچینی و چابک میکند و نظایر اینها.
پس کارآفرین کسی است که یکی از مرزهایی را که در برابر خود دارد، شکسته و به جلو گام برمیدارد. «مرزآفرین» یا «فنآفرین» میتواند واژههای مناسبتری باشد. بهعبارتدیگر، کارآفرین کسی است که در حوزه فعالیت خودش استانداردها را ارتقا میدهد و استانداردهای جدیدی ایجاد میکند؛
بنابراین یک مربی ورزشی هم میتواند کارآفرین باشد، اگر با استفاده از روشهای تمرینی جدید و متفاوت، بتواند رکوردهای جدیدی خلق کند و استاندارد حوزه ورزشی خود را بالاتر ببرد.
بنابراین خیلی ساده دو تعبیر را میتوانیم برای تعریف کارآفرینی به کار ببریم:
کسی که در حرفه خودش مرز جدیدی خلق میکند و کسی که استانداردهای موجود را در حرفه خودش ارتقا میدهد.
سادهترین روشی که مفهوم فنی کارآفرینی را بیان میکند چنین است: در هر فعالیتی که باشیم، درون یک مثلث محصوریم، قاعده این مثلث «دانش» است، یک ضلع آن «روش» است و ضلع سومش «ابزار». همه ما در فعالیتهای حرفهایمان با این سه ضلع روبهرو هستیم.
میزان دانش ما فعالیتهایمان را محدود میکند یا مرز فعالیت ما را مشخص میکند، روشهای انجام فعالیتها نیز تعیینکننده مرز فعالیت ما هستند و نهایتا ابزارهای موجود نیز دامنه فعالیت ما را مشخص و محدود میکنند.
اگر ایرانخودرو نمیتواند یک خودروی با کیفیت جهانی بسازد، نشاندهنده این است که یا دانش تکنسینها و مهندسین آن پایین است یا روش و سازماندهی فرایند تولیدشان مناسب نیست یا ابزارها و فناوریهایی که استفاده میکنند, اجازه تولید محصولات بهتری را نمیدهد یا هر سه این عوامل باعث میشود ایرانخودرو توانمندی لازم برای تولید خودروی با کیفیتتر را نداشته باشد.
مدیری که بتواند یک یا دو یا هر سه این موارد را ارتقا بخشد و استانداردهای آن را بالا ببرد، کارآفرین محسوب میشود.
پی نوشت: برای ترجمه واژه entrepreneur, میتوان بجای واژه کارآفرین از کلمات ارزش آفرین یا پیشاهنگ استفاده نمود.